سلام دوستای گلم همراهای همیشگی
بازم اومدم با یه کوله بار شرمندگی امیدوارم که از برگشتنم ناراحت نشده باشین
به رغم بیماری و دشمنان..به زندگی خود ادامه خواهم داد . چون عقابی بر بلندای قله ای از سنگ سخت
با تمام رنجها از جنگ آرزوهایم با تقدیری که نرمشی ندارد سخن می گویم
امواج درد و گردبادهای مصائب قادر به خاموش کردن آتشی که در خونم شعله ور است نیستند
من به رنج همه ی اینها همچنان به راه خویش ادامه خواهم داد و آهنگ خود را بر گیتار خویش خواهم نواخت
نور قلب و تمام وجود مرا در بر گرفته است
پس چرا از رفتن در تاریکی بیمناک باشد...
در ضمن می خوام از دوستای خوبم : یاسر . اشکمهرکوچولو . رزسفید . مهدی
منم دیگه . بی آشیانه . رضاجان و کیاناز عزیز تشکر کنم که این مدت تنهام نذاشتن به هر صورتی که تونستن
بعضی ها از رو همین وبلاگ و بعضی هاشونم از رو مسنجر یاهو به هر حال کوچیک همتونم . موفق باشین..
در پناه حق...