قلب یخی

من که می دانم شبی عمرم به پایان میرسد.نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد.پس چرا عاشق نباشم

قلب یخی

من که می دانم شبی عمرم به پایان میرسد.نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد.پس چرا عاشق نباشم


هفته وحدت و میلاد پیامبر مبارک باد.....


در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند رنگ ها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ
دست نخورده به جا می مانند....


سلام....
امروز حالم گرفته هست.....دیگه تا کی باید صبر کنم....تا کی باید با خاطره هاش شبا رو تا صبح بگذرونم.....آخه این نامردیه.....به خدا نامردیه.....نمی دونم به کسی هم که این حرفا رو میگم میگن برو بابا پسرا و این حرفا....با این حرفا هم حالم بدتر میشه....دیگه حتی با کوچکترین تحریکی اشکم سرازیر میشه....ولی نمی خوام اینجوری باشم آخه خدا تو که میبینی چرا اینقدر عذابم میدی....به جون خودت اگه بعد این همه انتظار به حقم نرسم ها همش گردن تو هست....آخه چرا من این همه آدم تو دنیا تو هم گیر دادی به من....میدونم اینم از بدبختی منه.....ولی من این حرفا حالیم نمیشه....یا خودت هون جو که همه چیز رو خراب کردی درستش میکنی یا اینکه باز باید بیام پیشت خواهش کنم...همون کاری که تمام این چند ساله کردم....ولی حتی یه بار هم بهم گوش ندادی...ولی بازم میام پیشت خواهش میکنم....به پات میافتم....تمنا میکنم....اشک میریزم.....اصلا هم مثل بعضی ها اشک ریختن مرد رو ننگ نمی دونم ...تازه اونم پیش کسی مثل تو....برام افتخاره پیشت خواهش کنم...حس میکنم آروم میشم و بهت نزدیکتر....ولی تو رو جون خودت اینقد عذابم نده....دیگه صبرم تموم شده....خدایا...امشب هم میام به درگاهت با نم نمای اشکم با هق هقای بغضم با یه قلب پر درد که فکر کنم یه عده ی انگشت سشماری از این دردا خبر دارن....یکیش که خودتی معالجشم خودتی ولی نمی دونم چرا نسخشو نمی پیچی برم دنبال کارم.........ولی منتظرم باش امشبم میام که باهات درد دل کنم.....اخه این دردا رو اگه به تو نگم این دلم میترکه....دوست دارم خدا جون....